سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل گندم

دل نوشته هایی از جنس بلور

و به دست هایمان که خالی و گنهکارند؛
 قلبمان را ببین که هر روز صبح و شام تو را می خوانند.

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشک ها به چهره ها رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ وچوب شد، نیامدی
برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد، نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد، نیامدی
 
"بخش از دعای عهد "

اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته
علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری
موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا
دعوه الداعی فی الحاضر و البادی
 
 ای خداوند!
اگر آن مرگ قطعی و حتمی ،

برای بندگان میان او و من فاصله شد،
از قبر بیرونم آر،
کفن پوشیده باشم،
لبیک گویان،
به ندای آن دعوتگر بزرگ،
هر جا باشم،
صحرا یا شهر
 
 My God!
If my death can cause distance between me and him
Take me out of grave
Even if I am covered by death clothes
Be ready for him
For him whom is a big inviter
Wherever I be
In a desert or city

نوشته شده در چهارشنبه 91/5/25ساعت 12:31 عصر توسط گندم نظرات () |

Design By : Mihantheme