سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل گندم

دل نوشته هایی از جنس بلور

و به دست هایمان که خالی و گنهکارند؛
 قلبمان را ببین که هر روز صبح و شام تو را می خوانند.

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشک ها به چهره ها رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ وچوب شد، نیامدی
برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد، نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد، نیامدی
 
"بخش از دعای عهد "

اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته
علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری
موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا
دعوه الداعی فی الحاضر و البادی
 
 ای خداوند!
اگر آن مرگ قطعی و حتمی ،

برای بندگان میان او و من فاصله شد،
از قبر بیرونم آر،
کفن پوشیده باشم،
لبیک گویان،
به ندای آن دعوتگر بزرگ،
هر جا باشم،
صحرا یا شهر
 
 My God!
If my death can cause distance between me and him
Take me out of grave
Even if I am covered by death clothes
Be ready for him
For him whom is a big inviter
Wherever I be
In a desert or city

نوشته شده در چهارشنبه 91/5/25ساعت 12:31 عصر توسط گندم نظرات () |

گل من گریه مکن،
 که در آئینه ی اشک تو ..غم من پیداست
 قطره ی اشک تو داند ....غم من دریاست
 گل من گریه مکن
 سخن از اشک مخواه
 که سکوتت ...................گویاست
 از نگه کردنت... احوال تو را می دانم
 دل غربت زده ات،.... بی نوایی... تنهاست
 من و تو می دانیم ...چه غمی ....در دل ماست
 گل من گریه مکن،
 اشک تو صاعقه است.
 تو بهر شعله، چشمان ترم ................می سوزی
 بیش از این گریه مکن،
 که بدین غمزدگی............ بیشترم.......... می سوزی
 گل من گریه مکن،
 من چو مرغ قفسم.
 تو در این کنج قفس............ بال و پرم............. می سوزی
 گل من گریه مکن،
 که در آئینه ی اشک تو..... غم من پیداست
 قطره ی اشک تو داند... غم من دریاست
 دل به امید ببند..
 نا امیدی... کفر است
 چشم ما بر فرداست
 ز تبسم مگریز
 درد دندان تو در غنچه ی لبها زیباست...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/5/24ساعت 2:58 عصر توسط گندم نظرات () |

چش گذاشتم که بری قایم بشی

اما هیچوقت دیگه پیدا نشدی

تو همون رود غریبی که یه روز

رفتی و قسمت دریا نشدی

چشامو بسته بودم گمت کنم

وقتی پیدا شدی پیشت بمونم

من می خواستم که توی نبودنت

قدر بودنت رو بیشتر بدونم

اما تو رفته بودی از پیش من

 یه جایی که دیگه پیدات نکنم

یه جایی که من دیگه نبینمت

یه جایی که یاد چشمات نکنم

اما هر شب تو میای به خواب من

وقتی چشمامو می بندم پیشمی

گل من هر گلی رو بو می کنم

وقتی تو نگاش می خندم پیشمی

چش گذاشتم که بری قایم بشی

گفتی شاید دیگه پیدا نشدم

من همون چشمای بسته ای بودم

که با رفتنت دیگه وا نشدم

 


نوشته شده در سه شنبه 91/5/24ساعت 2:58 عصر توسط گندم نظرات () |

دیدم دلم گرفته هوا ی گریه دارم
تو این غروب غمگین دور از رفیق و یارم
دیدم دلم گرفته دنیا به این شلوغی
این همه آدم امامن کسی رو ندارم
دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی پهنا ی آسمونو
هرگز ندیده بودم از غم به این شلوغی
دیدم که جاده خسته س از اینکه عمری بسته س
اونم تموم حرفاش یا از هجوم بارون یا از پلی شکسته س
اونم تموم راههاش یا انتها نداره یا در میونه بسته س
من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه یکی نداشت شکایت
گم شدیم از غریبی من و غروب جاده
از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده
پر از غبار غم بود هر جا نگاه میکردی
کی داشت خبر که یک روز میری که برنگردی


نوشته شده در سه شنبه 91/5/24ساعت 1:37 عصر توسط گندم نظرات () |

 روی عکسا گرد و خاکه بیشتر دلا هلاکه
قحطی گلای پونه ست تقدیرا دست زمونه ست
عهد و پیمونا شکسته رشته ی دلا گسسته
 تقویما رو ماه تیره زندونا پر اسیره
آدما یا همه مردن یا که مات و دل سپردن
 عصر ما عصر فریبه عصر اسمای غریبه
 عصر پژمردن گلدون چترای سیاه تو بارون
 مرگ آواز قناری مرگ عکس یادگاری
 تا دلت بخواد شکایت غصه ها تا بینهایت
 دلای آدما تنگه غصه هم گاهی قشنگه
چشما خونه ی سواله مهربون شدن محاله
 حک شده روی هر دیواری که چرا دوسم نداری
 خونه هامون پر نرده پشت هر پنجره پرده
تا دلت بخواد مسافر تا بخوای عاشق و شاعر
شبا سرد و بی عروسک دلای شکسته از شک
زلفای خیلیا پریشون خط زدن رو اسم مجنون
شهری که سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه
چشمای خیره به جاده عشوه های نخریده
آسمونا پر دوده قلب عاشقا کبوده
 گونه ی گلدونا زرده رفته و بر نمی گرده
آدما بی سرگذشتن آهوا بدون دشتن
دفترا بدون امضا ماهیان بدون دریا
تشنه ها هلاک آبن همه حرفا بی جوابن
 نصف زندگی نگاهه بقیش همه گناهه
 خدا رو انگار گذاشتن رو زمین و بر نداشتن
در و دیوارا سیاهه آدرسامون اشتباهه
شب و روزا پر عادت وقت که شد شاید عبادت
 خدا مال غصه هاته وقتی غم داری خداته
روی آینه ها غباره شیشه ی پنجره ی تاره
بغضا بی صدا و کاله همه از فکر و خیاله
قلک خوبیا خالی مهربونیا خیالی
قفسا پر پرنده لبای بدون خنده
نه شنیدنی نه گوشی نه گلی نه گلفروشی
 مرگ جشنای تولد مرگ اون دلی که گم شد
خستگی بی اعتمادی شک و تردید زیادی
امتحان مکرر لونه های بی کبوتر
مشقامون بدون امضا اسممون همیشه رسوا
نمره های عشقمون تک بامامون بدون لک لک
همه غایب تو دفتر  مث بالای کبوتر
 خونه ها بدون باغچه بدون حافظ و طاقچه
نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی
دیگه پشت در بسته کسی بیدار ننشسته
نه کسی نه انتظاری نه صدای بی قراری
واسه عاشقی که دیره لااقل دلت نگیره
کاش تو قحطی شقایق باز بشیم سوار قایق
بشینیم بریم تو دریا من و تو تنهای تنها
ماهیا خیلی امینن نمی گن اگه ببینن
انقدر می ریم که ساحل  از من و تو بشه غافل
قایق و با هم می رونیم می ریم اونجاها می مونیم
جایی که نه آسمونش نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش نه صدای گلفروشش
مث اینجا آهنی نیست خوبه اما گفتنی نیست
پس ببین یادت بمونه کسی ام اینو ندونه
 زنده بودیم اگه فردا وعده ی ما لب دریا
صبح پاشو بدون ساعت که فراموش بشه عادت
نره از یاد تو زیبا  وعده ی ما لب دریا


نوشته شده در یکشنبه 91/5/22ساعت 3:57 عصر توسط گندم نظرات () |

من ابتدای نام ترا گوش می کنم
وقتی به عشق می رسم از لذت نگاه
غم را به حرمت تو فراموش میکنم
آن لادنی که کاشته ای در دلم هنوز
گاهی دلش برای دلت شور می زند
پروانه ای ز باغ تبسم می آید و
دل را به سوی شمع پر از نور می زند
احساس من همیشه پر از قطره های عشق
قلبم بدون نام تو دلگیر می شود
هر صبح نغمه های من و قلب عاشقم
بر برگ های عاطفه تکثیر می شود
تو بهترین حکایت گل های نرگسی
با چشم تو نگاه پر از یاس می شود
در لا به لای عاطفه های نوازشت
عطر نجیب خاطره احساس می شود
تا آخرین نگاه به یاد توام بدان
دل هر چه می کند همه آن برای تو
قلب مرا که برده ای و رفته ام ز دست
قلب تمام عشق پرستان فدای تو


نوشته شده در یکشنبه 91/5/22ساعت 3:46 عصر توسط گندم نظرات () |

 بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.
خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل‌کننده آرامش در دلهاى مؤمنان


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/19ساعت 1:58 عصر توسط گندم نظرات () |

 

   

امام علی



درباره شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام و رویدادهای قبل و بعد آن، گزارشهایی در منابع روایی و تاریخی وجود دارد که  مظلومیت این امام و بزرگ مرد تاریخ را به تصویر می کشد. هر چند برخی از این اخبار با هم متفاوتند؛ اما این تفاوتها آنقدر نیست که بتواند ما را در اصل وقوع این حادثه مصیبت بار به تردید اندازد و یا از شدت آن بکاهد؛ حادثه ای که خبر آن قبل از وقوع، اشک بر دیدگان رسول خدا جاری کرد و آن حضرت را به شدت متاثر ساخت.

 

  رسول خدا از شهادت وصی خود خبر می دهد

رسول خدا در آستانه ماه مبارک رمضان برای مردم خطبه ای خواندند و در آن به فضایل این ماه و وظایف مردم در آن پرداختند. از بین جمع، امیرالمومنین علیه السلام برخاسته و سوالی درباره برترین عمل در این ماه می پرسد. رسول خدا پاسخ می دهد:

یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ ؛ برترین عمل در این ماه اجتناب از گناهان است.

امیرالمومنین علیه السلام که خود راوی این روایت است اینگونه ادامه می دهد:

فَبَکَی ؛ بعد از آنکه پاسخ مرا داد شروع به گریستن کرد. عرض کردم: اى پیامبر خدا! چه چیزى شما را به گریه انداخت؟

فرمود: اى على! براى آن مى‏گریم که در این ماه، حرمت تو را مى‏شکنند. گویا مى‏بینم که تو در حال نماز خواندن براى پروردگار خویشى که شقى‏ترینِ اوّلین و آخرین، همتای کُشنده ناقه قوم ثمود، بر مى‏خیزد و بر فرق سرت ضربتى مى‏زند که مَحاسن تو با آن رنگین مى‏گردد.

عرض کردم: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِک‏

اى رسول خدا، آیا دینم سالم خواهد ماند؟ فرمود: دینت سالم خواهد ماند.

برخورد با ابن ملجم پیش از ترور، قصاص قبل از جنایت بود که در قوانین شریعت، چنین مجوزی در حق هیچ کسی وجود ندارد؛ یعنی نمی توان کسی را پیش از آنکه مرتکب جرمی شود مجازات کرد

بعد اینجا بود که رسول خدا در حضور مردم باز هم بر وصایت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام تاکید کرد و با شدت تمام بر دشمنان و بدخواهان او حمله کرد و فرمود:

اى على! هر کس تو را بکشد، مرا کشته است و هر کس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر کس تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ چرا که تو از من هستى، همچون جان من. روح تو، از روح من است و سرشت تو، از سرشت من. خداى متعال، من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا براى پیامبرى و تو را براى امامت، انتخاب کرد. هر کس امامت تو را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است.

اى على! تو وصىّ من، پدر فرزندان من (فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام)، همسر دختر من و جانشین من بر امّتم هستى، در حال حیاتم و پس از مرگم. فرمان تو، فرمان من است و نهى تو، نهى من است. سوگند به خدایى که مرا به نبوّت برانگیخت و مرا بهترینِ‏ آفریدگان قرار داد، تو حجّت پروردگار بر خلق اویى و امین او بر رازش و جانشین او بر بندگانش.

 امیرالمومنین علیه السلام از شهادت خود خبر می دهد

امّ جعفر، کنیز على علیه السلام نقل می کند:

من به دستان حضرتش آب مى‏ریختم که سرش را بالا گرفت، محاسن خود را در دست گرفت؛ به آن نگاهی کرد و فرمود: واهاً لَکَ، لَتُخضَبَنَّ بِدَمٍ ؛آه بر تو که با خون، رنگین خواهى شد. ام جعفر می گوید: روز جمعه بود که آن اتفاق افتاد.

الفتوح می نویسد:

 

امام علی

 

على علیه السلام از نبرد با خوارج بازگشت. مردم به استقبالش شتافتند و او را بر پیروزى ‏اش بر خوارج تبریک مى‏گفتند. وارد مسجد بزرگ (در کوفه) شد. دو رکعت نماز در آن خواند. سپس بر منبر رفت و خطبه نیکویى ایراد کرد. آنگاه رو به پسرش حسین علیه السلام نمود و فرمود: «اى ابا عبد اللّه! از این ماه (یعنى ماه رمضانى که در آن بودند) چه ‏قدر مانده است؟»

 

حسین علیه السلام عرض کرد: هفده روز، اى امیر مومنان!

 امیرالمومنین علیه السلام دست به محاسن مبارکش که آن روز سفید بود کشید و فرمود: «آن گاه که شقى‏ترین فردِ امتْ انگیخته شود، این را به خون رنگین خواهد کرد.

 خبر از تروری ناجوانمردانه

امیرالمومنین علیه السلام در گزارشی خبر از ترور ناجوانمردانه خود می دهد و می فرماید:

إنَّما یَقتُلُنی رَجُلٌ خامِلُ الذِّکرِ، ضَئیلُ النَّسَبِ، غیلَةً فی غَیرِ مَأقِطِ حَربٍ ولا مَعرَکَةِ رِجالٍ ؛ مرا مردى خواهد کشت که گمنام است. او که از تبارى پست است مرا نه در میدان کارزار و نه در معرکه مردان بلکه به ‏صورت ترور خواهد کشت.

 برخورد با ابن ملجم در روز بیعت

شیخ مفید ره به نقل از ابو طفیل عامر بن واثله می نویسد:

امیر م?منان مردم را براى بیعت جمع کرد. عبد الرحمان بن ملجم مرادى که خدا لعنش کند آمد.

فَرَدَّهُ مَرَّتَینِ أو ثَلاثا ثُمَّ بایَعَهُ ؛ امیرالمومنین علیه السلام دو یا سه بار او را رد کرد. بعد [از آنکه ابن ملجم بر بیعت اصرار کرد حضرت پذیرفت و او] بیعت کرد.

خواست که برود امیرالمومنین علیه السلام صدایش کرد و از او پیمان م?کّد گرفت که نیرنگ نزند و پیمان نشکند. او هم قول داد. بار دوم که خواست برود دوباره امیر مومنان علیه السلام او را صدا کرد و از او عهد و پیمان محکم گرفت که نیرنگ نزند و پیمان نشکند. او هم قول داد. برای بار سوم نیز این تاکید در پیمان صورت گرفت.

ابن ملجم گفت: اى امیر مومنان! به خدا سوگند، ندیدم که با کسى جز من این گونه رفتار کنى.

امیر مومنان بعد از تمثل به شعری فرمود: برو، اى ابن ملجم! به خدا سوگند، فکر نمى‏کنم که به آنچه گفتى وفا کنى.

 امام علی

 حضور در کوفه برای یک جنایت بزرگ

یعقوبی در تاریخ خود می نویسد:

عبد الرحمان بن ملجم مرادى ده روز مانده به آخر شعبان سال چهلم هجرى به کوفه آمد. وقتی خبر آمدنش به على علیه السلام رسید، فرمود: « آمد؟ آگاه باشید که جز او کسى بر ضدّ من نمانده‏ است. اینک وقت آن رسیده است».

 [ابن مُلجَم‏] به منزل اشعث بن قیس کِنْدى وارد شد و یک ماه آن جا ماند و مشغول تیز کردن شمشیر خود بود. (آماده قتل امیرالمومنین علیه السلام می شد)

 پرسش و پاسخ

بعد از ملاحظه این اخبار سوالی به ذهن می آید که چرا امیرالمومنین علیه السلام با اینکه خبر داشت ابن ملجم  او را ناجوانمردانه مورد حمله قرار داده و به شهادت خواهد رساند؛ چرا علاج واقعه قبل از وقوع نکرد؟ و چرا با پای خود به مسجد رفت؟

در جواب سوال اول گفته می شود که برخورد با ابن ملجم پیش از ترور، قصاص قبل از جنایت بود که در قوانین شریعت، چنین مجوزی در حق هیچ کسی وجود ندارد؛ یعنی نمی توان کسی را پیش از آنکه مرتکب جرمی شود مجازات کرد.

اما اینکه چرا امیرالمومنین علیه السلام با علم به حادثه راهی مسجد شد و در معرض ترور قرار گرفت پاسخ دیگری دارد.

پاسخهای داده شده به این سوال متعدد و فراوان است که برخی از آنها به همراه نظر علامه طباطبایی ره را می توان در ترجمه المیزان، ج‏18، ص 296 ملاحظه کرد.

برخی گفته اند که این چون از جنس غیب است اصولا تکلیف آور نیست و شخص نباید بر اساس آن رفتار کند. عده ای مانند مرحوم علامه معتقدند که در وقایع حتمی الوقوع (ضروری الوجود)، علم به آن واقعه و اختیار عالم نمی تواند جلوی تحقق آن را بگیرد.

آن حضرت با اختیار تام راهی مسجد شد معنای این سخن تنها این است که امام علی علیه السلام از جزئیات حادثه ای خبر داشت که وقوع آن حتمی بود؛ نه احتمالی تا آرزو شود ای کاش امام علی علیه السلام به مسجد نمی رفت و ...

آیت الله جوادی آملی در نظری مشابه می گوید: علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلّق می گیرد. بنابراین، بعضی از چیزهایی که پیامبران و امامان از طریق غیب می دانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد.

توضیح این بیانات:

آگاهی امیرالمومنین علیه السلام به نحوه شهادتش درست مانند آگاهی شخصی است که از راه غیب، صحنه واقعی شهادت خود را پیشاپیش می ببیند و از زمان، مکان و جزئیات آن مطلع می شود؛ آنچه در پیش روی امیرالمومنین علیه السلام بود یک واقعه قطعی بود نه یک واقعه احتمالی تا کسی آرزو کند که ای کاش حضرت نمی رفت و ...

معنای این سخن مجبور بودن حضرت در رفتن به مسجد نیست؛ آن حضرت با اختیار تام راهی مسجد شد معنای این سخن تنها این است که امام علی علیه السلام از جزئیات حادثه ای خبر داشت که وقوع آن حتمی بود؛ نه احتمالی تا آرزو شود ای کاش امام علی علیه السلام به مسجد نمی رفت و ...

خلاصه اینکه حضرت از راه غیب می دانست که در سحر 19 رمضان سال 40 با اختیار خود قطعا به مسجد خواهد رفت و قطعا ضربتی خواهد خورد که محاسن شریفش به خون سرش رنگین می شود.


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 4:16 عصر توسط گندم نظرات () |

 

                                             شب قدر           

 

 در شب قدر همه ی امور از ریز و درشت تقدیر می شود که تقدیر الهی در ناحیه ی به عنوان مثال ممکن است یک دختر و پسر همسر بسیار ایده آلی برای یکدیگر باشند لیکن این دو نفر هیچ اطلاعی از یکدیگر ندارند اصلا یکی ساکن شمال ایران و دیگری ساکن جنوب است و هیچ نوع ارتباطی که موجب شود این دو همدیگر را پیدا کنند وجود ندارد . دعای در شب قدر سبب می شود که خداوند به گونه ای این دو را با هم مواجه کند و همدیگر را بشناسند و ازدواج سر بگیرد و این دو نفر عمری را در نهایت خوشبختی با هم سپری کنند در حالی که اگر دعای شب قدر آنان نبود اصلا هیچ گاه این دو همدیگر را پیدا نمیکردند. بله در نهایت این دو نفر با اراده ی خود ازدواج میکنند اما قبل از این اراده باید اینها به شکلی به هم میرسیدند ، دعای آن شبشان آنان را به هم رساند بعد با اراده ی خود ازدواج کردند در این صورت میگوییم خداوند در شب قدر مقدر کرده که اینان با هم ازدواج کنند می بینید که تقدیر الهی به این معنا نیست که انسان مجبور است.

احیا

افعال اختیاری هر چند خارج از اراده انسان نیست لیکن تحقق بسیاری از مقدمات خارج از اراده ی انسان است


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 3:58 عصر توسط گندم نظرات () |

 


نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت 3:6 عصر توسط گندم نظرات () |

   1   2   3      >
Design By : Mihantheme