سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل گندم

دل نوشته هایی از جنس بلور

تولد 29 سالگی من

بچه که بودم
 از جریمه های نانوشته که بگذریم
 سلمانی و ساعت و سیب
 سکه و سلام و سکوت
 و سبزی صدای بهار
 هفت سین سفره ی من بود
 بچه که بودم
 دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت
 که آخر هیچ قصه یی به خانه نمی رسید
 بچه که بودم
 تنها ترس ساده ام این بود
 که سه شنبه شب آخر سال
 باران بیاید
 بچه که بودم
 آسمان آرزو آبی
و کوچه ی کوتاه مان
 پر از عبور
چتر و چلچراغ و چلچله بود


نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 12:39 عصر توسط گندم نظرات () |

Design By : Mihantheme